ماشقلغتنامه دهخداماشق . [ ش َ ] (معرب ، اِ) معرب ماشه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماشه شود.
ماشقةلغتنامه دهخداماشقة. [ ش ِ ق َ ] (ع ص ) به معنی جاذبه و صحابت (کذا) است . (آنندراج ). || به معنی زننده ٔ تازیانه نیز آمده است . (آنندراج ). و رجوع به مشق و فرهنگ وصاف ضمیمه ٔ
متشاغللغتنامه دهخدامتشاغل . [ م ُ ت َ غ ِ ] (ع ص ) گروهی که خود را مشغول نگاه می دارند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
متشغرلغتنامه دهخدامتشغر. [ م ُ ت َ ش َغ ْ غ ِ ] (ع ص ) شتری که به غایت جهد و امکان رود و سخت دود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشغر شود.
ماشقلغتنامه دهخداماشق . [ ش َ ] (معرب ، اِ) معرب ماشه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماشه شود.
ماشقةلغتنامه دهخداماشقة. [ ش ِ ق َ ] (ع ص ) به معنی جاذبه و صحابت (کذا) است . (آنندراج ). || به معنی زننده ٔ تازیانه نیز آمده است . (آنندراج ). و رجوع به مشق و فرهنگ وصاف ضمیمه ٔ
متشاغللغتنامه دهخدامتشاغل . [ م ُ ت َ غ ِ ] (ع ص ) گروهی که خود را مشغول نگاه می دارند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
متشغرلغتنامه دهخدامتشغر. [ م ُ ت َ ش َغ ْ غ ِ ] (ع ص ) شتری که به غایت جهد و امکان رود و سخت دود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشغر شود.