ماشادلغتنامه دهخداماشاد. (اِ) جامه ٔ پشمینه را گویند . (برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). در جهانگیری نیز «ماشاد» و در رشیدی «ماشار» آمده . با ماشو مقایسه شود. (حاشیه ٔ بر
ماشقلغتنامه دهخداماشق . [ ش َ ] (معرب ، اِ) معرب ماشه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماشه شود.
ماشقةلغتنامه دهخداماشقة. [ ش ِ ق َ ] (ع ص ) به معنی جاذبه و صحابت (کذا) است . (آنندراج ). || به معنی زننده ٔ تازیانه نیز آمده است . (آنندراج ). و رجوع به مشق و فرهنگ وصاف ضمیمه ٔ
متشردلغتنامه دهخدامتشرد. [ م ُ ت َ ش َرْ رِ ] (ع ص ) پراکنده و منتشر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || گریزانیده . (ناظم الاطباء). رمیده . || رونده .ذاهب . (فرهنگ فارسی معین
leanدیکشنری انگلیسی به فارسیلاغر، تکیه زدن، کج شدن، خم شدن، تکیه کردن، پشت دادن، پشت گرمی داشتن، متکی شدن، تکیه دادن بطرف، تمایل داشتن، خمیدن، ضعیف، اندک، کم سود، نحیف، بی حاصل، نزار
ماشادلغتنامه دهخداماشاد. (اِ) جامه ٔ پشمینه را گویند . (برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). در جهانگیری نیز «ماشاد» و در رشیدی «ماشار» آمده . با ماشو مقایسه شود. (حاشیه ٔ بر
ماشقلغتنامه دهخداماشق . [ ش َ ] (معرب ، اِ) معرب ماشه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماشه شود.
ماشقةلغتنامه دهخداماشقة. [ ش ِ ق َ ] (ع ص ) به معنی جاذبه و صحابت (کذا) است . (آنندراج ). || به معنی زننده ٔ تازیانه نیز آمده است . (آنندراج ). و رجوع به مشق و فرهنگ وصاف ضمیمه ٔ
متشردلغتنامه دهخدامتشرد. [ م ُ ت َ ش َرْ رِ ] (ع ص ) پراکنده و منتشر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || گریزانیده . (ناظم الاطباء). رمیده . || رونده .ذاهب . (فرهنگ فارسی معین