منشبلغتنامه دهخدامنشب . [ م ُ ن َش ْ ش َ ] (ع ص ) برد منشب ؛ چادر نگارین به نگار تیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منشبلغتنامه دهخدامنشب . [ م ِ ش َ ] (ع اِ) غوره ٔ خرمای هیچکاره . ج ، مناشب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دام و کمند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ
نابغه ٔ ذبیانیلغتنامه دهخدانابغه ٔ ذبیانی . [ ب ِ غ َ ی ِ ذُب ْ ] (اِخ ) از اعاظم سخنوران عرب در عهد جاهلیت است . ابوالفرج اصفهانی نام و نسب او را چنین آرد: زیادبن معاویةبن ضباب بن جناب ب
معتزلهلغتنامه دهخدامعتزله . [ م ُ ت َ زِ ل َ ] (اِخ ) فرقه ای است که می گویند به دنیا و آخرت ، دیدن حق تعالی ممکن نیست . ونیز می گویند که نیکی از خداست و بدی از نفس و مرتکب کبیره