مردزالغتنامه دهخدامردزا.[ م َ ] (نف مرکب ) که فرزند نرینه زاید : مخنث نمی زاید اکنون طبایعکه زین چار زن مردزائی نبینم .خاقانی (دیوان چ سجادی ص 294).
مردزالغتنامه دهخدامردزا.[ م َ ] (نف مرکب ) که فرزند نرینه زاید : مخنث نمی زاید اکنون طبایعکه زین چار زن مردزائی نبینم .خاقانی (دیوان چ سجادی ص 294).
صهبالغتنامه دهخداصهبا. [ ص َ] (اِخ ) جواد مجدزاده . (1326-1364 هَ . ق .). ملقب به صهبا. مدیر ابنیه ٔ تاریخی اصفهان و یزد و کرمان و جوانی فاضل و هنرمند و خوش قریحه و شاعر بود، وی
ژوننلغتنامه دهخداژونن . [ ن َ ] (اِخ ) نام شهری در جمهوری آرژانتین در ایالت مندزا، دارای 38000 تن سکنه .
فارازیانلغتنامه دهخدافارازیان .(اِخ ) مطابق روایت مورخ گمنامی آگاتاثر پاکارد فارازیان یکی از اعقاب آرمانیاک و والی بزرگ شهر مِردزان در حوالی ارمنستان بوده و در دوره ای همزمان با ارش
محبتلغتنامه دهخدامحبت .[ م َ ح َب ْ ب َ ] (از ع ، اِمص ) محبة. دوست داشتن . (جرجانی ). صاحب غیاث اللغات و به تبع او صاحب آنندراج آرد که کلمه بفتح میم صحیح است و آنچه به ضم مشهور