مثابهفرهنگ مترادف و متضاد۱. مانند، مثابت، همانند ۲. اندازه، حد، منزلت ۳. مقام ۴. جایگاه، مکان ۵. شکل، قسم، گونه، نوع
مثابهلغتنامه دهخدامثابه . [ م َ ب َ / م َ ب ِ ] (ع اِ) حد و مرتبه . (آنندراج ). اندازه . مقدار. حد. درجه . منزلت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شد انطفای حرارت بدان مثابه که موم
مثابهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. اندازه.۲. درجه؛ منزلت؛ پایه؛ جایگاه.۳. جای گرد آمدن؛ محل اجتماع مردم.
مصابحلغتنامه دهخدامصابح . [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ مصباح به معنی کاسه ٔ بزرگ که صبوح کنند به آن . (آنندراج ). و رجوع به مصابح شود.
مثابةلغتنامه دهخدامثابة. [ م َ ب َ ] (ع اِ) جای بازگشتن . (ترجمان القرآن ). جای بازگشتن مردم بعد از آنکه رفته باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای گردآمدن مردم پس
مثابةلغتنامه دهخدامثابة. [ م َ ب َ ] (ع اِ) جای بازگشتن . (ترجمان القرآن ). جای بازگشتن مردم بعد از آنکه رفته باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای گردآمدن مردم پس
مفهوم بومشناختی گونهecological species conceptواژههای مصوب فرهنگستانتلقی و تعریف گونه به مثابة مجموعهای از اندامگانها که با مجموعهای خاص از منابع در محیطزیست سازگار شدهاند
مفهوم تبارشاخهشناختی گونهcladistic species conceptواژههای مصوب فرهنگستانتلقی و تعریف گونه به مثابة نیای مشترک چند جمعیت براساس گرههای انشعابی تبارشناختی و فارغ از تغییرات تکاملی میان آنها
مفهوم تبارشناختی گونهphylogenetic species conceptواژههای مصوب فرهنگستانتلقی و تعریف گونه به مثابة کوچکترین گروه قابل شناسایی از اندامگانهای دارای نیای مشترک