متیقنلغتنامه دهخدامتیقن . [ م ُ ت َ ی َق ْ ق َ ] (ع ص ) بی گمان و به یقین دانسته . یقین و بر کنار از شبهه و گمان و تردید.- قدر متیقن ؛ آنچه بر آن یقین باشد. آنچه به یقین در تمام
متیقنلغتنامه دهخدامتیقن . [ م ُ ت َ ی َق ْ ق ِ ] (ع ص ) بیگمان داننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- متیقن گردیدن ؛ متیقن گشتن . به یقین دانستن چیزی : رنگ از
متیقنفرهنگ انتشارات معین(مُ تَ یَ قَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - به یقین دانسته ، بی گمان دانسته . 2 - یقین ، بی شبهه .
قدر متیقنواژهنامه آزادقدر متیقن، فرد یا حصه ای از مطلق است که به یقین حکم شامل آن می شود، مانند «قلّد المجتهد» که قدر متیقن از آن، تقلید از مجتهد اعلم است. یعنی هیچ تردیدی در این نیس
متقندیکشنری عربی به فارسیاستادانه درست شده , بزحمت درست شده , به زحمت ساختن , داراي جزءيات , بادقت شرح دادن
قدر متیقنواژهنامه آزادقدر متیقن، فرد یا حصه ای از مطلق است که به یقین حکم شامل آن می شود، مانند «قلّد المجتهد» که قدر متیقن از آن، تقلید از مجتهد اعلم است. یعنی هیچ تردیدی در این نیس
محرز شدنلغتنامه دهخدامحرز شدن . [ م ُ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مسلم شدن . متیقن و قطعی شدن :این مسأله محرز شد که ...، یعنی مسلم و متیقن شد.
بابللغتنامه دهخدابابل . [ ب ِ ] (اِخ ) نام کوهی است که در غار آن به امر پروردگار هاروت و ماروت را سرنگون آویختند: ... القصه چون این افعال سیئه (مستی و آدم کشی ) از هاروت و ماروت
مستیقنلغتنامه دهخدامستیقن . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) بتحقیق داننده . (از منتهی الارب ). متیقن . (از اقرب الموارد). بی گمان . (دهار). بایقین . صاحب یقین . یقین کننده . و رجوع به استی