متوهلغتنامه دهخدامتوه . [ م ُ ت َوْ وِه ْ ] (ع ص ) هلاک گرداننده و سرگردان سازنده . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
متوحلغتنامه دهخدامتوح . [ م َ ] (ع ص ) آب کشنده از چاه و جز آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بئر متوح ؛ چاهی که بدست آب از آن توان کشید بی
مطوحلغتنامه دهخدامطوح . [ م ُ طَوْ وِ ] (ع ص ) اندازنده چیزی را. (آنندراج ). || سرگردان در شهرها. (ناظم االاطباء). و رجوع به تطویح در همین لغت نامه شود.
متوهم شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. گمان بردن، خیال کردن، خیالاتی شدن، وهمزده شدن، بهوهم افتادن، دچار وهم شدن ۲. ترسیدن، هراسیدن، وهم برداشتن
متوهثلغتنامه دهخدامتوهث . [ م ُ ت َ وَهَْ هَِ ] (ع ص ) به غور نگرنده در کاری . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به توهث شود.
متوهجلغتنامه دهخدامتوهج . [ م ُ ت َ وَهَْ هَِ ] (ع ص ) آتش فروزان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آتش افروخته شده . (ناظم الاطباء). || گوهر درخشنده . (ناظم الاط
متوهدلغتنامه دهخدامتوهد. [ م ُ ت َ وَهَْ هَِ ] (ع ص )کسی که مجامعت میکند با زنان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به توهد شود.
متوهثلغتنامه دهخدامتوهث . [ م ُ ت َ وَهَْ هَِ ] (ع ص ) به غور نگرنده در کاری . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به توهث شود.
متوهجلغتنامه دهخدامتوهج . [ م ُ ت َ وَهَْ هَِ ] (ع ص ) آتش فروزان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آتش افروخته شده . (ناظم الاطباء). || گوهر درخشنده . (ناظم الاط
متوهدلغتنامه دهخدامتوهد. [ م ُ ت َ وَهَْ هَِ ] (ع ص )کسی که مجامعت میکند با زنان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به توهد شود.
متوهرلغتنامه دهخدامتوهر. [ م ُ ت َ وَهَْ هَِ ] (ع ص ) آن که مضطر کند کسی را در سخن به چیزی که متحیر بماند در آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قطع کننده ٔ سخن
متوهزلغتنامه دهخدامتوهز. [ م ُت َ وَهَْ هَِ ] (ع ص ) سخت سپرنده زیر پای . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت سپرنده زیر پای و پایمال کننده . (ناظم الاطباء). شدیدالوطء. (از اقرب ال