متواطیلغتنامه دهخدامتواطی ٔ. [ م ُ ت َ طِءْ ] (ع ص ) با هم موافقت و سازواری و اتفاق کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). موافق و سازوار با همدیگر. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح منطقی ) آن کلی است که حصول معنی و صدق آن بر همه ٔ افراد ذهنی و خارجی آن یکسان باشد مانند انسان که بر همه ٔ افراد ذهنی و
متواطیفرهنگ فارسی معین(مُ تَ) [ ع .متواطی ء ] (اِفا.) 1 - موافقت کننده با یکدیگر، سازوار. 2 - کلمه ای که معنیی عام و مشترک بین افرادی چند علی التساوی داشته باشد؛ مق . مشکک .
اسم متواطیلغتنامه دهخدااسم متواطی . [ اِ م ِ م ُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء متواطیه شود.
متواطحلغتنامه دهخدامتواطح . [ م ُ ت َ طِ ] (ع ص ) با هم فراگیرنده شر و بدی را. || فتنه انگیزنده . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مشغول به ستیزه و جدال سخت . (ناظم الاطباء). و رجوع به تواطح شود.
متواطیةلغتنامه دهخدامتواطیة. [ م ُ ت َ ی َ ] (ع ص ) متواطئة. مؤنث متواطی .- اسماء متواطیة ؛ مانند اطلاق لفظ مردم بر معنی که در اشخاص بسیار موجود است و آن را اسماء متواطیه خوانند. (اساس الاقتباس ص 12). و رجوع به متواطی ٔ شود.
متواعدلغتنامه دهخدامتواعد. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) یکدیگر را نوید دهنده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). همدیگر را نوید دهنده در خیر و نیکویی . (ناظم الاطباء).
متواطیةلغتنامه دهخدامتواطیة. [ م ُ ت َ ی َ ] (ع ص ) متواطئة. مؤنث متواطی .- اسماء متواطیة ؛ مانند اطلاق لفظ مردم بر معنی که در اشخاص بسیار موجود است و آن را اسماء متواطیه خوانند. (اساس الاقتباس ص 12). و رجوع به متواطی ٔ شود.
اسم متواطیلغتنامه دهخدااسم متواطی . [ اِ م ِ م ُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء متواطیه شود.
اسماء متواطیهلغتنامه دهخدااسماء متواطیه . [ اَ ءِ م ُ ت َ ی َ/ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اگر یک لفظ بر یک معنی دلالت کند، دو قسم بود: یکی آنکه معنی خاص بود بیک شخص ... دیگر آنکه آن معنی خاص نبود بیک شخص ، بلکه وجودش در اشخاص بسیار ممکن بود، هم از دو نوع خالی نباشد
اشتراکلغتنامه دهخدااشتراک . [ اِ ت ِ ] (ع مص )انبازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به انبازی کردن . (زوزنی ). با یکدیگر هنباز شدن . (تاج المصادر بیهقی ). با یکدیگر انباز شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). همبازی . (زمخشری ). انبازی . همبازی کردن . با یکدیگ
جدللغتنامه دهخداجدل . [ ج َ دَ ] (ع اِمص ) خصومت ، اسم است جدال را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سختی دشمنی . (از شرح قاموس ). سختی و لداد در خصومت . (از قطر المحیط). پیکار. (مهذب الاسماء). مخاصمت . ستیز. || قدرت بر خصومت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توانائی بر دشمنی . (از شرح قاموس
متواطیةلغتنامه دهخدامتواطیة. [ م ُ ت َ ی َ ] (ع ص ) متواطئة. مؤنث متواطی .- اسماء متواطیة ؛ مانند اطلاق لفظ مردم بر معنی که در اشخاص بسیار موجود است و آن را اسماء متواطیه خوانند. (اساس الاقتباس ص 12). و رجوع به متواطی ٔ شود.
اسم متواطیلغتنامه دهخدااسم متواطی . [ اِ م ِ م ُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء متواطیه شود.