مته کلالغتنامه دهخدامته کلا. [ م َ ت ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کسلیان است که در بخش سوادکوه شهرستان شاهی قرار گرفته و دارای 100 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
متهلغتنامه دهخدامته . [ م َ ت َ / م َت ْ ت َ /ت ِ ] (اِ) برماه و آن آلتی باشد که درودگران بدان چوب و تخته سوراخ کنند. (برهان ). برمه ٔ نجاران که بدان چوب و تخته سوراخ کنند و آن
متهلغتنامه دهخدامته . [ م َ ت َه ْ ] (ع اِ) راز نهانی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) اغوا. (ناظم الاطباء). غوایت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
بنافتواژهنامه آزادبِنافت:نام دهستانی است از بخش دودانگه ساری شامل 13 روستای ولیکچال، دادیکِلا، سوتکِلا، وَلیکبِن، وِزملا، درزیکِلا، سنگده، میانا، پاجی، کولِم، جورجاده، جیجاد، خشی
عثلغتنامه دهخداعث . [ ع َث ث ] (ع مص ) خوردن مته پشم را و درافتادن در آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ستیهیدن . (منتهی الارب ). الحاح . (اقرب الموارد). || گزیدن مار کسی
درافتادنلغتنامه دهخدادرافتادن . [ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) حادث شدن . اتفاق افتادن . روی دادن : تا یک روز به هرات بودم ، مهمی بزرگ در شب درافتاد. (تاریخ بیهقی ). || افتادن . واقع شدن :
کمانلغتنامه دهخداکمان . [ ک َ ] (اِ) معروف است و به عربی قوس خوانند. (برهان ). ترجمه ٔ قوس و مبدل خمان مرکب از «خم » و «ان » که کلمه ٔ نسبت است و کشیده و خمیده و سخت و نرم و گسس
گذاشتنلغتنامه دهخداگذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) نهادن . (برهان ). هشتن . قرار دادن . وضع کردن . برجای نهادن : عذب ؛ گذاشتن چیزی را. مغادرة؛ ماندن و گذشتن . اغدار؛ سپس گذاشتن شتر و گ