متنفغلغتنامه دهخدامتنفغ. [ م ُ ت َ ن َف ْ ف ِ ] (ع ص ) دست که آبله ناک و سست و تنگ گردد از کار. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آبله کرده از کار و محنت . (ناظم ال
متنفقلغتنامه دهخدامتنفق . [ م ُ ت َ ن َف ْ ف ِ ] (ع ص ) کسی که از نافقاء بیرون آورد کلاکموش را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
hatesدیکشنری انگلیسی به فارسیمتنفرم، نفرت، تنفر، دشمنی، ستیز، اکراه، غل، نفرت داشتن از، تنفر داشتن از، بیزار بودن، کینه ورزیدن، عداوت کردن، مشمئز شدن