متنزللغتنامه دهخدامتنزل . [ م ُ ت َ ن َزْ زِ ] (ع ص ) به درنگ و مهلت فرود آینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آهسته و به درنگ فرودآینده . (ناظم الاطباء). فرود
اپارونلغتنامه دهخدااپارون . [ اَ ] (ص مرکب ) (از اَپ ، بمعنی پس + رُاَن ، بمعنی جهت و سوی ) افارون . بد. متنزل (؟). آنکه پس رود (؟). مقابل فرارون ، خوب . رجوع به فیرون و فرارون شو
روزبترلغتنامه دهخداروزبتر. [ ب َ ت َ / ب َت ْ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) متنزّل . (یادداشت مؤلف ). بدروز. خلاف روزبه . کسی که روزگارش بکام نیست : شغل او با طرب و شغل عدو با غم
متوجهلغتنامه دهخدامتوجه . [ م ُ ت َ وَج ْ ج ِه ْ ] (ع ص ) روی آورنده . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). روی آورده . (ناظم الاطباء). روی به جانبی کرده . روی به سوی چ
سنگسارلغتنامه دهخداسنگسار. [س َ ] (اِ مرکب ) نوعی از سیاست که آدمی را تا کمر درخاک نشانند و بر آن سنگ باران کنند بحدی که بمیرد. (غیاث ). سیاستی باشد مشهور که آدمی تا کمر در خاک نش