متندملغتنامه دهخدامتندم . [ م ُ ت َ ن َدْ دِ ] (ع ص ) پشیمان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پشیمان و نادم و متأسف . (ناظم الاطباء). نادم . پشیمان . ندمان . ند
متقدماًلغتنامه دهخدامتقدماً. [ م ُ ت َ ق َدْ دِ مَن ْ ] (ع ق ) هنگام پیشین و زمان سابق و از پیش . (ناظم الاطباء).
متحدمتحد شدنفرهنگ مترادف و متضادهمراهشدن، یکی شدن، متفق شدن، یگانه شدن، یکصدا شدن، همپیمان شدن، همرای شدن، همعهد گشتن
پشیمانلغتنامه دهخداپشیمان . [ پ َ ] (ص ) در پهلوی پشامان خوانده شده شاید از «پس »که سین به شین مبدل شده و از مان (منش ) ترکیب یافته باشد. (فرهنگ ایران باستان ص 73). نادم . مُتَنَد