متنبهلغتنامه دهخدامتنبه . [ م ُت َ ن َب ْ ب ِه ْ ] (ع ص ) خبردار و آگاه . (غیاث ). بیدارو هوشیار و آگاه و خبردار. (ناظم الاطباء). آگاه شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب
warnsدیکشنری انگلیسی به فارسیهشدار می دهد، هشدار دادن، متنبه کردن، اخطار کردن به، تذکر دادن، اگاه کردن، خبر دادن
warnedدیکشنری انگلیسی به فارسیهشدار داد، هشدار دادن، متنبه کردن، اخطار کردن به، تذکر دادن، اگاه کردن، خبر دادن
بیدارهوشلغتنامه دهخدابیدارهوش . (ص مرکب ) هشیار. آگاه . کسی که همیشه متنبه باشد و دارای غفلت نبود. (ناظم الاطباء) : جهاندیده پیران بیدارهوش چو گفتار گویند کردند گوش . نظامی .سخنهای
بیدارفرهنگ مترادف و متضاد۱. ناخفته، ساهر ۲. آگاه، متنبه، متوجه، هشیار، هوشیار ۳. متیقظ ۴. عارف، واقف ≠ خفته، غافل