متناوبلغتنامه دهخدامتناوب . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) به نوبت گیرنده ٔ آب و جز آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). به نوبه . به نوبت .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تناوب شود.
متناوب بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان متناوب بودن، تکرار شدن، هرفصلتکرار شدن، گردیدن، چرخیدن یکدرمیان قرار گرفتن، پشت هم آمدن تپیدن، ضربان داشتن، زدن [نبض]، کوبیدن تابخوردن، نوسان کردن،
متناوب دوردیفهdistichousواژههای مصوب فرهنگستانویژگی برگآذینی متناوب که در آن نقاط اتصال واقع در دو ردیف یا ردۀ عمودی است