متناسقهلغتنامه دهخدامتناسقه . [ م ُ ت َ س ِ ق َ ] (ع ص ) مؤنث متناسق : از سیاق اوراق سابقه و فروع ابواب متناسقه .(حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 2). رجوع به تناسق شود.
متناسبهلغتنامه دهخدامتناسبه . [ م ُ ت َ س ِ ب َ ] (ع ص ) مؤنث متناسب : و بر سطح دیگر انواع و نغمات و اصناف و اصوات و ایقاع نقرات و ازمنه ٔ متفاوته و متناسبه و ... نشان کرد. (سندبا
متناسقلغتنامه دهخدامتناسق . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) با یکدیگر منتظم و آراسته شونده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آراسته و ترتیب داده شده و نزدیک به پیوسته و متص
مناسقةلغتنامه دهخدامناسقة. [ م ُ س َ ق َ ] (ع مص ) پنهان ، پیروی یکدیگر نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). متابعت یکدیگر کردن . (از اقرب الموارد).
متناسبهلغتنامه دهخدامتناسبه . [ م ُ ت َ س ِ ب َ ] (ع ص ) مؤنث متناسب : و بر سطح دیگر انواع و نغمات و اصناف و اصوات و ایقاع نقرات و ازمنه ٔ متفاوته و متناسبه و ... نشان کرد. (سندبا
متناسقلغتنامه دهخدامتناسق . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) با یکدیگر منتظم و آراسته شونده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آراسته و ترتیب داده شده و نزدیک به پیوسته و متص