متمصرةلغتنامه دهخدامتمصرة. [ م ُ ت َ م َص ْ ص ِ رَ ] (ع ص ) غره ٔ اسب جائی باریک و جایی گنده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). سپیدی پیشانی اسب که جایی باریک و در
متمصرلغتنامه دهخدامتمصر. [ م ُ ت َ م َص ْ ص ِ ] (ع ص ) آن که باقی شیر را دوشد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که می دوشد باقی شیر را.(ناظم الاطباء). || کسی ک
متمصرلغتنامه دهخدامتمصر. [ م ُ ت َ م َص ْ ص ِ ] (ع ص ) آن که باقی شیر را دوشد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که می دوشد باقی شیر را.(ناظم الاطباء). || کسی ک
تمغرلغتنامه دهخداتمغر. [ ت َ م َغ ْ غ ُ ] (ع مص ) بخون سرخ گردیدن ودر حدیث یأجوج و مأجوج : فرموا بنبالهم فخرت علیهم متمغرة دماً؛ ای محمرة بالدم . (از اقرب الموارد).