متمرلغتنامه دهخدامتمر. [ م ُ ت َم ْ م ِ ] (ع ص ) رطب که بحد خرما رسد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رطب خرما شده . (ناظم الاطباء). رجوع به تتمیر شود. || خرمابن
متمرلغتنامه دهخدامتمر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) خداوند بسیار خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خداوند خرمای بسیار. (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
مطمرلغتنامه دهخدامطمر. [ م ِ م َ ] (ع اِ) رشته ٔ دراز که بدان اندازه کنند. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زیج . بناء. ریسمان کار. (یادداشت به خط مرحو
مطمرلغتنامه دهخدامطمر. [ م ُ طَم ْ م َ ] (ع ص ) متاع مطمر؛ برهم نشانده و فراهم آمده . تقول المال عنده مطمر و الخیر بین یدیه مصبر. (از اقرب الموارد).
متمرکزفرهنگ انتشارات معین(مُ تَ مَ کِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - در مرکز جای گیرنده . 2 - فراهم آمده و جمع شده در یک نظام . 3 - متوجه و معطوف ، دارای تمرکز.