متلطخلغتنامه دهخدامتلطخ . [ م ُ ت َ ل َطْ طِ ] (ع ص ) آلوده . (غیاث ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).آلوده شونده و آلوده . (آنندراج ). ناپاک و آلوده و چرکین . (ناظم الاطباء). و
متلتخلغتنامه دهخدامتلتخ . [ م ُ ت َ ل َت ْ ت ِ ] (ع ص ) آلوده شونده . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آلوده و ناپاک .(ناظم الاطباء). متلطخ . رجوع به تلتخ و مطلتخ ش
متطخطخلغتنامه دهخدامتطخطخ . [ م ُ ت َ طَ طِ ] (ع ص ) سیاه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ابر سیاه و تو بر تو. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموا
متلطملغتنامه دهخدامتلطم . [ م ُ ت َ ل َطْ طِ ] (ع ص ) روی تیره و خاکسترگون . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلطم شود.
متلطیلغتنامه دهخدامتلطی . [ م ُ ت َ ل َطْ طی ] (ع ص ) آن که انتظار غفلت دشمن کند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پاسبانی کننده از دشمن . (ناظم الاطباء). و رجوع ب
متلخصلغتنامه دهخدامتلخص . [ م ُ ت َ ل َخ ْ خ ِ ] (ع ص ) بیان شده . شرح و توصیف شده . || پیدا و روشن شده .(ناظم الاطباء). روش-ن ش-ده . (از فرهن-گ جانس-ون ).
ترقنلغتنامه دهخداترقن . [ ت َ رَق ْ ق ُ ] (ع مص ) خضاب کردن به حنا یا بزعفران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خضاب کردن با رقان ... که زعفران یا حن
مترقنلغتنامه دهخدامترقن . [ م ُ ت َ رَق ْ ق ِ] (ع ص ) زنی که خضاب کند به حنا یا به زعفران . (آنندراج ). خضاب کرده به حنا و یا زعفران . (ناظم الاطباء). فی الحدیث : ثلاثة لا تقربهم
مدارسلغتنامه دهخدامدارس . [م ُ رِ ] (ع ص ) مذاکر. مُقاری ٔ. (اقرب الموارد). درس گوینده و سبق گوینده و باهم مذاکره ٔ درس نماینده . (ناظم الاطباء). که کتاب خواند و درس بدهد. (از مت
طهارتلغتنامه دهخداطهارت . [ طَ رَ ] (از ع ، مص ) پاک گردیدن . یقال : طهر طهراً و طهارة. (منتهی الارب ). پاک شدن . (آنندراج ) (دهار). پاکی . (آنندراج ) : تقوای نفس ما بطواف ِ پیال