متلاشیفرهنگ مترادف و متضاد۱. آشولاش، ازهمپاشیده، پاشیده، پراکنده، داغان، مضمحل، ولو ۲. تلاشگر، جستجوگر
متلاشیلغتنامه دهخدامتلاشی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) خراب ومعدوم و در اینصورت مأخوذ است از لاشی و این قسم اشتقاق از مرکبات بسیار آمده و آنچه در مردم متلاشی بمعنی تلاش و تلاش کننده مشهو
متلاشیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهچیزی که اجزای آن از هم گسیخته و پراکنده شده باشد؛ ازهمپاشنده؛ مضمحل.