متلاحیلغتنامه دهخدامتلاحی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) پیکار کننده و خصومت نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). مخاصم و معارض با یکدیگر. (ناظم الاطباء). || دشنام
متلاهیلغتنامه دهخدامتلاهی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) (از «ل هَ و») با هم بازی کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مشغول به بازی و مشغول کرده مر دیگری را. (ناظم ال
متلألیلغتنامه دهخدامتلألی ٔ. [ م ُ ت َ ل َءْ ل ِءْ ] (ع ص ) روشن و تابان . اسم فاعل از تلألؤ که بر وزن تفعلل است رباعی مزید مأخوذ از لؤلؤ که به معنی مروارید است و این قسم اش
متلاشیفرهنگ مترادف و متضاد۱. آشولاش، ازهمپاشیده، پاشیده، پراکنده، داغان، مضمحل، ولو ۲. تلاشگر، جستجوگر