متلاحکلغتنامه دهخدامتلاحک . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص )چیز درهم آمده و متداخل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). متداخل بعضی در دیگری . (یادداشت به خط مرحوم
متلاحکةلغتنامه دهخدامتلاحکة. [ م ُ ت َح ْ ک َ ] (ع ص ) ناقه ٔ استواراندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ماده شتر استوار اندام . (ناظم الاطباء). ماده شتر سخت . (مهذ
متضاحکلغتنامه دهخدامتضاحک . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) با هم خندنده . (آنندراج ). با هم خنده کنان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضاحک شود.
متلاحلغتنامه دهخدامتلاح . [ م ُ ت َ لاح ح ] (ع ص ) رشکین و حسد برنده بر دیگری . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متلاحزلغتنامه دهخدامتلاحز. [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) درختان تنگ با هم پیوسته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). درختان ستبر هنگفت و به هم پیوسته . (ناظم الاطباء). || خلاف یکدیگر
متلاحظلغتنامه دهخدامتلاحظ. [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) بازنگرنده همدیگر را. (ناظم الاطباء). || مشابه یکدیگر. (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ بعد و ملاحظه شود.
متلاحکةلغتنامه دهخدامتلاحکة. [ م ُ ت َح ْ ک َ ] (ع ص ) ناقه ٔ استواراندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ماده شتر استوار اندام . (ناظم الاطباء). ماده شتر سخت . (مهذ
متضاحکلغتنامه دهخدامتضاحک . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) با هم خندنده . (آنندراج ). با هم خنده کنان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضاحک شود.
متلاحلغتنامه دهخدامتلاح . [ م ُ ت َ لاح ح ] (ع ص ) رشکین و حسد برنده بر دیگری . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متلاحزلغتنامه دهخدامتلاحز. [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) درختان تنگ با هم پیوسته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). درختان ستبر هنگفت و به هم پیوسته . (ناظم الاطباء). || خلاف یکدیگر
متلاحظلغتنامه دهخدامتلاحظ. [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) بازنگرنده همدیگر را. (ناظم الاطباء). || مشابه یکدیگر. (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ بعد و ملاحظه شود.