متفرعاتلغتنامه دهخدامتفرعات . [ م ُ ت َ ف َرْ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِمتفرع . توابع و لواحق و متعلقات . مشتقات و مناسبات .(از ناظم الاطباء). و رجوع به متفرع و متفرعة شود.
متفرقاتلغتنامه دهخدامتفرقات . [ م ُ ت َ ف َرْ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مؤنث سالم متفرق . چیزهای پراکنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به متفرق شود.
مفترعاتلغتنامه دهخدامفترعات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع اِ) منشعبات . متفرّعات : و جمله ٔ بحور اشعارعجم را در چهار دایره نهیم : هزج و رجز و رمل در یک دایره و جملگی مفترعات و منشعبات هریک ب
متبرعاًلغتنامه دهخدامتبرعاً. [ م ُ ت َ ب َرْ رِ عَن ْ ] (ع ق ) مأخوذ ازتازی ، کاری که شخص از روی اراده و میل خود از برای خدا و از جهت تحصیل ثواب و اجر اخروی می کند. (ناظم الاطباء)
گل آراییفرهنگ انتشارات معین( ~ .) (حامص .) هنر ترکیب و تنظیم گل و متفرعات آن از قبیل برگ و شاخه در گلدان به کمک عناصر و عواملی از قبیل سنگ ریزه و کندة درخت و امثال آن به نحو متناسب .
پالیلغتنامه دهخداپالی . (اِخ ) (زبان ...) از زبانهای هندواروپائی است که در هندوستان قدیم متداول بود و از متفرعات زبان پراکریت شمرده شده است . این زبان زبان مقدس بودائیان جنوب بو
مفترعاتلغتنامه دهخدامفترعات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع اِ) منشعبات . متفرّعات : و جمله ٔ بحور اشعارعجم را در چهار دایره نهیم : هزج و رجز و رمل در یک دایره و جملگی مفترعات و منشعبات هریک ب
ذوقیاتلغتنامه دهخداذوقیات . [ ذَ / ذُو قی یا ] (ع اِ) علوم و فنون ذوقیة شعر و موسیقی و نقاشی و متفرعات آن ، چون حجاری و حکاکی و خوشنویسی و مانند آن . صنایع نفیسة. صنایع ظریفة.