متفتتلغتنامه دهخدامتفتت . [ م ُ ت َ ف َت ْ ت ِ ] (ع ص ) شکسته و ریزریز شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شکسته و ریزه شونده . (آنندراج ) : و اجزای آن زر که متکلس شده باشد و
متزتتلغتنامه دهخدامتزتت . [ م ُ ت َزَت ْ ت ِ ] (ع ص ) آن که بیاراید عروس را. (آنندراج ). || عروس آراسته شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزتت ش
متشتتلغتنامه دهخدامتشتت . [ م ُ ت َ ش َت ْ ت ِ ] (ع ص ) پراکنده . (منتهی الارب ). متفرق . (از اقرب الموارد). و رجوع به تشتت شود.
متعتتلغتنامه دهخدامتعتت . [ م ُ ت َ ع َت ْ ت ِ ] (ع ص ) استقرار نگیرنده بر سخن خود و نرونده بر آن . (آنندراج ). نااستوار وناپایدار و بی قرار برسخن خود. (ناظم الاطباء) (از منتهی ا