متغازلغتنامه دهخدامتغاز. [ م ُ ت َ غازز ] (ع ص ) خصومت و پیکار نماینده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غازی و جنگجو و مبارز وخصومت کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع ب
متغازللغتنامه دهخدامتغازل . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) با هم به غزل سخن گوینده و عشق ورزنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یک دیگر را مشغول به عشقبازی و ناز و کرشمه
مغازلهفرهنگ انتشارات معین(مُ زَ لَ یا زِ لِ) [ ع . مغازلة ] 1 - (مص ل .) عشق بازی کردن ، معاشقه کردن . 2 - (اِمص .) عشقبازی ، گفتگوی عاشقانه .
متغازللغتنامه دهخدامتغازل . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) با هم به غزل سخن گوینده و عشق ورزنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یک دیگر را مشغول به عشقبازی و ناز و کرشمه
مغازلهفرهنگ انتشارات معین(مُ زَ لَ یا زِ لِ) [ ع . مغازلة ] 1 - (مص ل .) عشق بازی کردن ، معاشقه کردن . 2 - (اِمص .) عشقبازی ، گفتگوی عاشقانه .