متغاثیلغتنامه دهخدامتغاثی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) فریادخواه .کلمه ای متداول ولی ناصواب است ، چرا که این را از ثلاثی مزید ناقص می دانند و حال آن که مصدری که به جهت این معنی است اجوف ا
متجاثیلغتنامه دهخدامتجاثی .[ م ُ ت َ ] (ع ص ) همدیگر بر زانو نشسته . (آنندراج ). زانو به زانو نشسته . || زانو زده و به روی زانو نشسته . (ناظم الاطباء). و رجوع به تجاثی شود.
متغابیلغتنامه دهخدامتغابی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) غفلت ورزنده . (آنندراج ). غافل و بی خبر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغابی شود.
متغاضیلغتنامه دهخدامتغاضی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) بی خبری نماینده و تغافل کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غافل و بی خبر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغاضی شود.
متغالیلغتنامه دهخدامتغالی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) (از «غ ل و») گوشت ناقه که نزار گردد و رود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گوشت لاغر و نزارشده . (ناظم الاطباء). ||
متجاثیلغتنامه دهخدامتجاثی .[ م ُ ت َ ] (ع ص ) همدیگر بر زانو نشسته . (آنندراج ). زانو به زانو نشسته . || زانو زده و به روی زانو نشسته . (ناظم الاطباء). و رجوع به تجاثی شود.
متغابیلغتنامه دهخدامتغابی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) غفلت ورزنده . (آنندراج ). غافل و بی خبر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغابی شود.
متغاضیلغتنامه دهخدامتغاضی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) بی خبری نماینده و تغافل کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غافل و بی خبر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغاضی شود.
متغالیلغتنامه دهخدامتغالی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) (از «غ ل و») گوشت ناقه که نزار گردد و رود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گوشت لاغر و نزارشده . (ناظم الاطباء). ||
متغانیلغتنامه دهخدامتغانی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) بی نیاز گردنده از همدیگر. (آنندراج ). بی نیاز از همدیگر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغانی شود.