متعلقاتلغتنامه دهخدامتعلقات . [ م ُ ت َع َل ْ ل ِ ] (ع ص ، اِ) علاقه ها و توابع و لواحق و لوازم و ملزومات و متملکات و چیزهائی که در ملک کسی باشد. (ناظم الاطباء). || فرزند و عیال و
متعلقانلغتنامه دهخدامتعلقان . [ م ُ ت َ ع َل ْ ل ِ ] (اِ) جمع متعلق . خویشاوندان . (ناظم الاطباء) : و اهل و متعلقان در آن حالت می گریستند. (انیس الطالبین ص 33). و چون به منزل رسیدم
معلقاتلغتنامه دهخدامعلقات .[ م ُ ع َل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ معلقة. (اقرب الموارد)(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به معلقة شود.- معلقات سبع ؛ سبعه ٔ معلقه . رجوع به معلقة و «سبع
دَابِرَفرهنگ واژگان قرآنمتعلقات هر چيز است که بعد از آن چيز بيايد و به آن بپيوندد ( قطع دابر کنايه از نابود کردن و منقرض ساختن چيزي است بطوري که بعد از آن اثري که متفرع بر آن و مربوط ب