متعارفیلغتنامه دهخدامتعارفی . [ م ُ ت َ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به متعارف .- اصول متعارفی ؛ در منطق و ریاضی قضایایی هستند که بنفسه معلوم اند و اثبات آنها احتیاج به قضیه ٔ دیگر ندارد.
متعارفیلغتنامه دهخدامتعارفی . [ م ُ ت َ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به متعارف .- اصول متعارفی ؛ در منطق و ریاضی قضایایی هستند که بنفسه معلوم اند و اثبات آنها احتیاج به قضیه ٔ دیگر ندارد.
مدلدادة عامgeneric data modelواژههای مصوب فرهنگستانمدل دادهای متعارفی که انواع روابط معیار عمومی را تعریف میکند و وابسته به هیچ محتوایی نیست
جیوهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهعنصری نقرهایرنگ که در حرارت متعارفی مایع میشود و در ۴۰ درجه زیر صفر منجمد میگردد. در ساختن بارومتر و برای جیوه دادن آیینه بهکار میرود. از مادۀ معدنی سرخر
روغنلغتنامه دهخداروغن . [ رَ / رُو غ َ ] (اِ) هر ماده ٔ دسم و چربی که در حرارت متعارفی میعان داشته باشد خواه حیوانی بود مانند روغن گوسپند و گاو وجز آن و یا نباتی مانند روغن بادا