متطخطخلغتنامه دهخدامتطخطخ . [ م ُ ت َ طَ طِ ] (ع ص ) سیاه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ابر سیاه و تو بر تو. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموا
متطأطیلغتنامه دهخدامتطأطی ٔ. [ م ُ ت َ طَءْ طِءْ ] (ع ص ) کسی که پست می کند و فرو می افکند سرخود را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطأتطاء شود. |
متخلخلفرهنگ مترادف و متضاددارایخللوفرج، پرمنفذ، خللوفرجدار، سوراخسوراخ، مشبک، منفذدار ≠ متراکم، متکاثف، فشرده، پرچگالی، پرتکاثف
متخضخضلغتنامه دهخدامتخضخض . [ م ُ ت َ خ َخ ِ ] (ع ص ) جنبیده . (آنندراج ). جنبیده و جنبش داده و برانگیخته . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخضخض شود.