متضایقلغتنامه دهخدامتضایق . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) با هم تنگی کننده . (آنندراج ) (غیاث ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تنگ در خلق و در جای . (ناظم الاطباء). و رجوع به تضایق
متزایغلغتنامه دهخدامتزایغ. [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) کنباننده سوی یکدیگر. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مایل شده به سوی یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزایغ شود.
ذهبلغتنامه دهخداذهب . [ ذَ هََ ] (ع اِ) زر. طلا عقیان . ذَهبة. تبر. عسجد. سام . عین . نضر. ج ، اَذهاب ، ذُهوب . ذُهبان ، ذِهبان . یکی از اجساد کیمیاگران و ارباب صناعت کیمیا از
متضایفلغتنامه دهخدامتضایف . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) با همدیگر نسبت دارنده . (غیاث ) (آنندراج ). || نزدیک به کنار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || رودبار تنگ . (ناظم الاطباء)
متضیقلغتنامه دهخدامتضیق . [ م ُ ت َ ض َی ْ ی ِ ] (ع ص ) تنگ . (آنندراج ). تنگ گرفته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و رجوع به تضیق شود.
مضایقلغتنامه دهخدامضایق . [ م َ ی ِ ] (ع اِ) مضائق . ج ِ مضیق . مکانهای تنگ . تنگناها. تنگی ها در مکان و امور. کارهای سخت : به تعجیل سوی ناتل ... رفتند بر آن جمله که به ناتل که آ