متصمعلغتنامه دهخدامتصمع. [ م ُ ت َ ص َم ْ م ِ ] (ع ص ) خون آلود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سهم متصمع؛ تیری که خون آلوده بر چفسیده پر بیرون آید از خسته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تصمع شود.
متسمعلغتنامه دهخدامتسمع. [ م ُ ت َ س َم ْ م ِ ] (ع ص ) شنونده و گوش نهنده به سوی کسی . (آنندراج ). گوش دهنده و شنونده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسمع شود.
متسامیلغتنامه دهخدامتسامی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) با هم نبرد کننده به بزرگی . (آنندراج ). باهم نبرد کننده ٔ در برتری و فضیلت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسامی شود.
متسمیلغتنامه دهخدامتسمی . [ م ُ ت َ س َم ْ می ] (ع ص ) نامیده شونده . (آنندراج ). خود نامیده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || منسوب . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسمی شود.