متصل کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. وصل کردن، مرتبط کردن، چسباندن، چسبانیدن، ارتباط دادن ۲. چسباندن، پیوند دادن
متصلگویش اصفهانی تکیه ای: behamčasbuwa طاری: motasel طامه ای: bohomčasbâyi طرقی: etesâl /behamčasbâyi کشه ای: be yâ vaslan نطنزی: vasl
موصلدیکشنری عربی به فارسیمتصل کردن , پيوستن , پيوند زدن , ازدواج کردن , گراييدن , متحد کردن , در مجاورت بودن
interlockingدیکشنری انگلیسی به فارسیمتصل کردن، در هم بافتن، بهم پیوستن، در هم گیر کردن، بهم قفل کردن، بهم ارتباط داشتن، بهم پیچیدن