متشکیلغتنامه دهخدامتشکی . [ م ُ ت َ ش َک ْ کی ] (ع ص ) گله کننده . (آنندراج ). گله و شکایت کننده . ناله کننده و زاری کننده . متظلم و دادخواه و مظلوم و آزرده . (ناظم الاطباء) : و
عجرقبلغتنامه دهخداعجرقب . [ ع َ ج َ ق َ ] (ع ص ) متشکی پلید. (منتهی الارب ). المریب الخبیث . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). شک آورنده ٔ پلید خبیث .
عیفانلغتنامه دهخداعیفان . [ ع َی ْ ی ِ ] (ع ص )متشکی و آنکه کراهت داشتن از هر چیز خوی او باشد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه عادت و خلق او نپسندیدن اشیاء باشد
مشتکیلغتنامه دهخدامشتکی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) گله کننده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). گله مند. شاکی . متشکی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رنج دیده و شکایت کننده از رنج و آزار.