متشارسلغتنامه دهخدامتشارس . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) با همدیگر خصومت نماینده . (ناظم الاطباء). عداوت کردن قوم با یکدیگر. (از اقرب الموارد) (ازالمنجد) (از محیطالمحیط). همدیگر دشمنانگی
مُتَشَاکِسُونَفرهنگ واژگان قرآنافرادي که از بد خلقي هميشه با هم مشاجره داشته باشند (ازکلمه شکس - به فتح حرف اول و کسر حرف دوم - به معناي شخص بد اخلاق است .)
متارسلغتنامه دهخدامتارس . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مِترَس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به مترس شود.
متدارسلغتنامه دهخدامتدارس .[ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) سبق گوینده باهم . (آنندراج ). هم درس و هم سبق . (ناظم الاطباء). و رجوع به تدارس شود.
متشارجاتلغتنامه دهخدامتشارجات . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) فتیات متشارجات ، دختران هم عمر و هم سن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
متشاخسلغتنامه دهخدامتشاخس . [ م ُ ت َ خ ِ ] (ع ص ) مردمان ناموافق و ناسازگار و مخالف . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سازهائی که هم آهنگ نباشند. (ناظم الاط
متارسلغتنامه دهخدامتارس . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مِترَس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به مترس شود.
متدارسلغتنامه دهخدامتدارس .[ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) سبق گوینده باهم . (آنندراج ). هم درس و هم سبق . (ناظم الاطباء). و رجوع به تدارس شود.
متشارجاتلغتنامه دهخدامتشارجات . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) فتیات متشارجات ، دختران هم عمر و هم سن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).