متسلیلغتنامه دهخدامتسلی . [ م ُ ت َ س َل ْ لی ] (ع ص ) خورسند و بی غم . (آنندراج ). دل نواخته شده و تسلی داده شده . (ناظم الاطباء) : بجهت آن که هر که را نصرت در جانب او وجود گیرد
متصلیلغتنامه دهخدامتصلی . [ م ُ ت َ ص َل ْلا ] (ع ص ) (از «ص ل ی ») عصای راست کرده شده ٔ بر آتش . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
متصلیلغتنامه دهخدامتصلی . [ م ُ ت َ ص َل ْ لی ] (ع ص ) (از «ص ل ی ») گرمی آتش کشیده و به آتش تابیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصلی شود.
کاتبی ترشیزیلغتنامه دهخداکاتبی ترشیزی . [ ت ِ ی ِ ت ُ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ ملقب به شمس الدین . دولتشاه سمرقندی در طبقه ٔ ششم از تذکره ٔ خود احوال او را ذیل عنوان «قدوةالفضلاء و اُسوةال
آراملغتنامه دهخداآرام . (اِ) سَکن . سکون . آرامش . ثبات . مقابل جُنبش . تَوَقف . درنگ . || آهستگی . مقابل شتاب : من اینجا دیر ماندم خوار گشتم عزیز از ماندن دائم شود خوارچو آب ان