متزلقلغتنامه دهخدامتزلق . [ م ُ ت َ زَل ْ ل ِ ] (ع ص ) لغزیده و به زیر افتاده و لغزان . (ناظم الاطباء). || زینت گرفته و خوش عیش چنان که از خوشی ، گونه ٔ او سرخ و سپید و درخشان بو
متذلغلغتنامه دهخدامتذلغ. [ م ُ ت َ ذَل ْ ل ِ ](ع ص ) امر متذلغ؛ کار بی فایده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کار بی فایده و بی سود. (ناظم الاطباء).