متروکهدیکشنری فارسی به انگلیسیabandoned, derelict, deserted, desolate, disused, forlorn, forsaken, lone, lonely, lonesome, unfrequented
متروکهلغتنامه دهخدامتروکه . [ م َ ک َ / ک ِ ] (ع ص ) مأخوذ ازتازی ، هر چیز واگذاشته شده و ترک شده و ساقط گشته . (ناظم الاطباء).- اموال متروکه ؛ چیزهائی که از شخص مرده باقی مانده
متروکهderelictواژههای مصوب فرهنگستانویژگی کالا یا شناوری که عمداً یا به دلایل ایمنی یا شرایط جوّی در دریا رها شده باشد
مرز متروکهrelict boundary/ relic boundaryواژههای مصوب فرهنگستانمرزی که دیگر وجود و کارکردی ندارد، اما بقایای آن از منظر فرهنگی هنوز مورد توجه است
شبهمتروکهquasi derelictواژههای مصوب فرهنگستانویژگی کشتی یا کالایی که ازلحاظ حقوقی تمامی شرایط متروکه بودن را نداشته باشد