مترعرعلغتنامه دهخدامترعرع . [ م ُ ت َرَ رِ ] (ع ص ) جنبنده و بربالنده . (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). || شادمان و چالاک . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به ترعرع شو
گوالانلغتنامه دهخداگوالان . [ گ ُ ] (نف ، ق ) در حال گوالیدن . مُتَرَعرِع . و رجوع به گوالانیدن و گوالیدن شود.
بالانلغتنامه دهخدابالان . (نف ) نموکننده .(انجمن آرای ناصری ). بالنده . (آنندراج ). که در حال بالیدن بود. (از فرهنگ رشیدی ). نامی . نامیه . (یادداشت مؤلف ). بالاشونده . (فرهنگ ل
حجرالبلورلغتنامه دهخداحجرالبلور. [ ح َ ج َ رُل ْ ب َل ْ لو ] (ع اِ مرکب ) بلور . بیرونی در کتاب الجماهیر گوید: حجرالبلور هو المها منصوب المیم و مکسورها. قالوا اصله من الماء لصفائه و