مترعرعلغتنامه دهخدامترعرع . [ م ُ ت َرَ رِ ] (ع ص ) جنبنده و بربالنده . (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). || شادمان و چالاک . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به ترعرع شو
ترعرعلغتنامه دهخداترعرع . [ ت َ رَ رُ ] (ع مص ) بربالیدن کودک . (زوزنی ) (دهار). بالیدن کودک و نشو و نما گرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جنبیدن و بربالیدن کودک . (منتهی الارب
متبرعلغتنامه دهخدامتبرع . [ م ُ ت َ ب َرْ رِ ] (ع ص ) نیکویی کننده برای رضای خدا. (فرهنگ فارسی معین ). دهش کننده ٔ چیزی که بر وی واجب نبود. (آنندراج ). دهشی که بر شخص واجب نباشد.
متترعلغتنامه دهخدامتترع . [ م ُ ت َ ت َرْ رِ ] (ع ص ) به بدی شتابنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). شتابنده به بدی و شر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رج
گوالانلغتنامه دهخداگوالان . [ گ ُ ] (نف ، ق ) در حال گوالیدن . مُتَرَعرِع . و رجوع به گوالانیدن و گوالیدن شود.
بالانلغتنامه دهخدابالان . (نف ) نموکننده .(انجمن آرای ناصری ). بالنده . (آنندراج ). که در حال بالیدن بود. (از فرهنگ رشیدی ). نامی . نامیه . (یادداشت مؤلف ). بالاشونده . (فرهنگ ل
حجرالبلورلغتنامه دهخداحجرالبلور. [ ح َ ج َ رُل ْ ب َل ْ لو ] (ع اِ مرکب ) بلور . بیرونی در کتاب الجماهیر گوید: حجرالبلور هو المها منصوب المیم و مکسورها. قالوا اصله من الماء لصفائه و
ترعرعلغتنامه دهخداترعرع . [ ت َ رَ رُ ] (ع مص ) بربالیدن کودک . (زوزنی ) (دهار). بالیدن کودک و نشو و نما گرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جنبیدن و بربالیدن کودک . (منتهی الارب