مترصلغتنامه دهخدامترص . [ م ُ رَ ] (ع ص ) محکم و راست . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). میزان مترص ؛ ترازوی راست و محکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ترازوی راست و عدل و محکم . (نا
مترصلغتنامه دهخدامترص . [ م ُ رِ / م ُ ت َرْ رِ ] (ع ص ) محکم کننده و راست گرداننده . (آنندراج ). کسی که محکم می کندو استوار می نماید و پایدار می کند. (ناظم الاطباء).
مترسلغتنامه دهخدامترس . [ م َ ت َ ] (اِ) چوب کُنده را گویند که در پس در کوچه اندازند تا در گشوده نگردد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). معرب آن المترس م
مترسلغتنامه دهخدامترس . [ م ِ رِ ](فرانسوی ، اِ) کلمه ٔ فرانسوی که در زبان فارسی معادل معشوقه به کار می رود.
مترسفرهنگ انتشارات معین(مَ تَ) (اِ.) مترسک ، شکلی شبیه به انسان ساخته شده از چوب و پارچه که برای رماندن حیوانات زیانکار در کشتزارها نصب می کنند.
مترصدلغتنامه دهخدامترصد. [ م ُ ت َ رَص ْ ص ِ ] (ع ص ) امیدوار و چشم داشت دارنده . (آنندراج ) (غیاث ). منتظر. (دهار). انتظار کشنده . منتظر و نگران . چشم براه و بیدار. (ناظم الاطبا
مترصدلغتنامه دهخدامترصد. [ م ُ ت َ رَص ْ ص ِ ] (ع ص ) امیدوار و چشم داشت دارنده . (آنندراج ) (غیاث ). منتظر. (دهار). انتظار کشنده . منتظر و نگران . چشم براه و بیدار. (ناظم الاطبا