متربثلغتنامه دهخدامتربث . [ م ُ ت َ رَب ْ ب ِ ] (ع ص ) درنگ کننده . (آنندراج ). کاهل و درنگ کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تربث شود.
متربصلغتنامه دهخدامتربص . [ م ُ ت َ رَب ْ ب ِ ] (ع ص ) چشم دارنده و انتظار چیزی نماینده . (آنندراج ). چشم دارنده و انتظاردارنده و منتظر. || بند کننده ٔغله به انتظار گرانی . (ناظم
متربصفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که چشمداشت و انتظار دارد؛ منتظر.۲. کسی که غله و سایر کالاها را برای گران شدن در انبار نگه میدارد؛ محتکر.
متربجلغتنامه دهخدامتربج . [ م ُ ت َ رَب ْ ب ِ ] (ع ص ) مادر که مهربان شود بر بچه ٔ خود. (آنندراج ). و رجوع به متربجه و تربج شود.