متراکم شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. فشرده شدن ۲. انبوه شدن، پرپشت شدن، انباشته شدن، جمع شدن ۳. متکاثف شدن
متالم شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. غمگین شدن، ناراحت شدن، دلگیر شدن ۲. دردمند شدن ۳. متاثر شدن، متاسف شدن
سنگ رسوبیsedimentary rockواژههای مصوب فرهنگستانسنگی که از متراکم شدن رسوبات سست انباشتهشده، بهصورت لایهای تشکیل میشود
agglomeratingدیکشنری انگلیسی به فارسیagglomerating، متراکم شدن، گرد کردن، جمع کردن، انباشتن، گرد امدن
متراکملغتنامه دهخدامتراکم . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) گردآینده و بر هم نشیننده . (آنندراج ). بر هم نشیننده و گردآینده . (غیاث ). || گردآمده و برروی هم نشسته . (ناظم الاطباء). برروی ی