متذلللغتنامه دهخدامتذلل . [ م ُ ت َ ذَل ْ ل ِ ] (ع ص ) ذلیل و خوار. (آنندراج ). || فروتن و کمینه . (ناظم الاطباء). فروتن و متواضع. (ازاقرب الموارد). || ملایم و نرم دل . || دادخوا
متظلللغتنامه دهخدامتظلل . [ م ُ ت َ ظَل ْ ل ِ ] (ع ص ) سایه گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تظلل شود. || سایه دار وسایه گسترده . (ناظم الاطباء)
متبلللغتنامه دهخدامتبلل . [ م ُ ت َ ب َل ْ ل ِ ] (ع ص ) تر. (آنندراج ). تر شده و تر و نمدار. (ناظم الاطباء). || (اِ) شیر که اسد باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
متثلللغتنامه دهخدامتثلل . [ م ُ ت َ ث َل ْ ل ِ ] (ع ص ) ویران و خراب و سرنگون . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). خانه ٔ ویران گردیده . (آنندراج ).
متجلللغتنامه دهخدامتجلل . [ م ُ ت َ ج َل ْ ل َ ] (ع ص ) پوشیده و ملبس . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از اشتینگاس ). || تعظیم کرده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و
متجلللغتنامه دهخدامتجلل . [ م ُ ت َ ج َل ْ ل ِ ] (ع ص ) برآینده بر کسی . (آنندراج ). غالب شده و بلندتر برآینده در جاه و منزلت . (ناظم الاطباء) || آن که معظم چیزی گیرد. (آنندراج )
پستفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیسروپا، پستفطرت، دونهمت، رذل، ناکس ۲. بخیل، کنس، لئیم، لچر ۳. قصیر، کمارتفاع، کوتاه ۴. بیقدر، بیمقدار، حقیر، خوار، دنی، دون، ذلیل، زبون، سفله، فرومایه، متذل
خوارفرهنگ مترادف و متضاد۱. پست، توسریخور، حقیر، خفیف، دنی، ذلیل، زبون، سرافکنده، سقط، فرومایه، متذلل، محقر ≠ عزیز ۲. بیمقدار، بیارزش، بیقدر ۳. بیمصرف، مهمل
فرومایهفرهنگ مترادف و متضادبدسرشت، بیآبرو، بیاعتبار، بیسروپا، بیقدر، پست، پستفطرت، جلب، حقیر، خسیس، خوار، دنی، دون، دونهمت، ذلیل، رذل، رذیل، زبون، سفله، کنس، متذلل، ناچیز، ناستوده، ناکس،
قلنسةلغتنامه دهخداقلنسة. [ ق َ ن َ س َ ] (ع مص ) پوشانیدن کلاه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قلنسه فتقلنس ، البسه القلنسوة. (اقرب الموارد). قلساة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد