متدفقلغتنامه دهخدامتدفق . [ م ُ ت َ دَف ْ ف ِ ] (ع ص ) آب ریزان . (آنندراج ). آب پاشیده شده و افشانده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تدفق شود.
طلحةلغتنامه دهخداطلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن خلف بن السعد خزاعی . طلحةالطلحات و از بخشندگان بنام عرب در دوران اسلامی است . پدرش عبداﷲبن خلف مکنی به ابوطلحة در دیوان بصره
متفقاًلغتنامه دهخدامتفقاً. [ م ُت ْ ت َ ف ِ قَن ْ ] (ع ق )به اتفاق . جمعاً. متحداً: متفقاً وارد خانه شدند.
متفقالقولفرهنگ مترادف و متضادمتفقالکلمه، متفقالرای، همآواز، همزبان، همسخن، همصدا، همکلام، یکدل، یکزبان ≠ ناهمزبان