متدرجلغتنامه دهخدامتدرج . [ م ُ ت َ دَرْ رِ ] (ع ص ) آن که اندک اندک قریب گردد. (آنندراج ). آهسته آهسته و کم کم پیش رفته . (ناظم الاطباء). آن که آهسته و به تدریج پیش رود. و رجوع
متدرجاًلغتنامه دهخدامتدرجاً. [ م ُ ت َ دَرْ رِ جَن ْ ] (ع ق ) بطور آهستگی و تدریج و کم کم . (ناظم الاطباء). به تدریج . آهسته آهسته : متدرجاً پله های ترقی را طی خواهدکرد. (فرهنگ فار
مدرجدیکشنری عربی به فارسیامفي تلاتر , سالن , تالا ر , جايگاه سر پوشيده تماشاچيان در ميدان اسب دواني يا ورزشگاهها , حضار , شنوندگان , باند فرودگاه , مجرا , راهرو , ردپا
متدرجاًلغتنامه دهخدامتدرجاً. [ م ُ ت َ دَرْ رِ جَن ْ ] (ع ق ) بطور آهستگی و تدریج و کم کم . (ناظم الاطباء). به تدریج . آهسته آهسته : متدرجاً پله های ترقی را طی خواهدکرد. (فرهنگ فار
تدریجاًلغتنامه دهخداتدریجاً. [ ت َ جَن ْ ] (ع ق ) متدرجاً و بطور تدریج و آهستگی .(ناظم الاطباء). به تدریج . خردخرد. کم کم . رفته رفته .
بتدریجلغتنامه دهخدابتدریج . [ ب ِ ت َ ] (ق مرکب ) کم کم .متدرجاً. تدریجاً. یواش یواش . پایه پایه . (ناظم الاطباء) : اصحاب سلطان همیشه این مراتب را منظورنداشته اند بلکه بتدریج ...