متخصصلغتنامه دهخدامتخصص . [ م ُ ت َ خ َص ْ ص ِ ] (ع ص ) خاص گردیده . (آنندراج ). تخصیص شده و برای خود قبول کرده شده و مخصوص گشته . (ناظم الاطباء) : بنده ٔ مخلص و خادم متخصص احمد بن عمر بن علی النظامی العروضی السمرقندی . (چهارمقاله ). داعی مخلص و هواخواه متخصص در وصف بها
متخصصفرهنگ فارسی عمیدکسی که در کاری بهخصوص مهارت و بصیرت دارد.۲. (پزشکی) پزشکی که در رشتهای خاص تخصص یافته است.۳. (صفت) مختص؛ مخصوص.
اجتماع متخصصانcommunity of practices, COPواژههای مصوب فرهنگستانجمعی از افراد حرفهای که اشتیاق و دغدغههای مشترکی برای یادگیری و بهبود بیش از پیش شیوههای انجام دادن امور دارند
رابطة جنسی مُراجع ـ متخصصprofessional-client sexual relationواژههای مصوب فرهنگستانبرقراری روابط جنسی بین متخصص مراقبت سلامت با بیمار تحت مراقبت او که خارج از حدود اخلاقی است