متجسسلغتنامه دهخدامتجسس . [ م ُ ت َ ج َس ْ س ِ ] (ع ص )خبر جوینده . (آنندراج ). جوینده ٔ خبر و جاسوس . جستجوکننده و تلاش کننده . و تفحص کننده . خبر گیرنده . (از ناظم الاطباء) : م
متجاسرفرهنگ مترادف و متضادجسور، خودسر، بیپروا، درازدست، سرکش، طاغی، عاصی، گردنکش، متجاوز، متعدی، متمرد، معتد، نافرمان، یاغی ≠ مطیع
متجاسر شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. جسارت ورزیدن، گستاخ شدن، جسور شدن، متمرد شدن ۲. گردنکشی کردن، عاصی شدن، بیپروایی کردن
سخن جویلغتنامه دهخداسخن جوی . [ س ُ خ َ ](نف مرکب ) متجسس . محقق . کنجکاو. (ولف ) : پزشکی سراینده برزوی بودبه پیری رسیده سخن جوی بود. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2500).بیاید سخن