متجرعلغتنامه دهخدامتجرع . [م ُ ت َ ج َرْ رِ ] (ع ص ) فروخورنده ٔ خشم . || جرعه جرعه خورنده ٔ آب و مانند آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تجرع شود.
متجرعفرهنگ انتشارات معین(مُ تَ جَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - جرعه جرعه خورنده آب و مانند آن . 2 - فرو خورندة خشم . ج . متجرعین .
متبرعاًلغتنامه دهخدامتبرعاً. [ م ُ ت َ ب َرْ رِ عَن ْ ] (ع ق ) مأخوذ ازتازی ، کاری که شخص از روی اراده و میل خود از برای خدا و از جهت تحصیل ثواب و اجر اخروی می کند. (ناظم الاطباء)
سرخ بتلغتنامه دهخداسرخ بت . [ س ُ ب ُ ] (اِخ ) سرخ بت و خنگ بت دو بت بزرگند در موضع بامیان از مضافات کابل در سرحد بدخشان از سنگ تراشیده . گویند بلندی هر یک از آن پنجاه و دو گز باش
متبرعاًلغتنامه دهخدامتبرعاً. [ م ُ ت َ ب َرْ رِ عَن ْ ] (ع ق ) مأخوذ ازتازی ، کاری که شخص از روی اراده و میل خود از برای خدا و از جهت تحصیل ثواب و اجر اخروی می کند. (ناظم الاطباء)