متتبعلغتنامه دهخدامتتبع. [ م ُ ت َ ت َب ْ ب ِ ] (ع ص ) آن که تتبع کند. آن که استقراء کند. (یادداشت دهخدا). طلب کننده چیزی را و رونده در پی آن .(آنندراج ) || مشغول و ملازم در تجسس
متطبعلغتنامه دهخدامتطبع. [ م ُ ت َ طَب ْ ب ِ ] (ع ص ) خوی گیر. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). طبیعی و متأثر شده از طبیعت . || کسی که برخلاف طبیعت و به تکلف کاری میکند. (ناظم الاط
متبعفرهنگ انتشارات معین(مُ تَّ بَ) [ ع . ] (اِمف .) آن چه که در پی آن رفته باشند؛ کسی یا چیزی که ازو پیروی کنند؛ پیشوا، مقتدا. ج . متبعین .
قزوینیلغتنامه دهخداقزوینی . [ ق َزْ ] (اِخ ) محمدبن عبدالوهاب . از دانشمندان و متتبعان بزرگ است . وی در 1294 هَ .ق . در تهران تولد یافت و تحصیلات مقدماتی و علوم متداوله ٔ اسلامی ر
غانملغتنامه دهخداغانم .[ ن ِ ] (اِخ ) (خلیل ...) خلیل بن ابراهیم بن غانم ، محقق و متتبعی سوری و مسیحی و از نویسندگان عرب به زبانهای خارجی است . وی در بیروت متولد شده و در لبنان