متبعصلغتنامه دهخدامتبعص . [ م ُ ت َ ب َع ْ ع ِ ] (ع ص ) اضطراب کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). مضطرب و بخود در پیچیده مانند مار زخم خورده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبعص ش
متبعثلغتنامه دهخدامتبعث . [ م ُ ت َ ب َع ْ ع ِ ] (ع ص ) شعری که روان باشد. (آنندراج ). || کسی که به آسانی شعر می سراید. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبعث شود.
متبعفرهنگ انتشارات معین(مُ تَّ بَ) [ ع . ] (اِمف .) آن چه که در پی آن رفته باشند؛ کسی یا چیزی که ازو پیروی کنند؛ پیشوا، مقتدا. ج . متبعین .
متعصبدیکشنری عربی به فارسیادم رياکار , ادم خرافاتي , متعصب , شخص متعصب , داراي احساسات شديد(مذهبي وغيره) , داراي روح پليد , ديوانه
متبعفرهنگ انتشارات معین(مُ تَّ بَ) [ ع . ] (اِمف .) آن چه که در پی آن رفته باشند؛ کسی یا چیزی که ازو پیروی کنند؛ پیشوا، مقتدا. ج . متبعین .
متعصبدیکشنری عربی به فارسیادم رياکار , ادم خرافاتي , متعصب , شخص متعصب , داراي احساسات شديد(مذهبي وغيره) , داراي روح پليد , ديوانه