متأثرلغتنامه دهخدامتأثر. [ م ُ ت َ ءَث ْ ث ِ ] (ع ص )پذیرنده اثر چیزی را. (آنندراج ). پذیرفته شده از اثر چیزی و اثر کرده شده . (ناظم الاطباء). || مأخوذ از تازی ؛ متألم و غمگین
متأثرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام ذ، انگیخته، تحریکشده، هیجانزده، قابل تحریک، بیدارشده، تکانخورده، بیدار، آگاه، سربرداشته، هشیار، مست
متأسرلغتنامه دهخدامتأسر. [ م ُ ت َ ءَس ْ س ِ ] (ع ص ) بهانه کننده . (آنندراج ). کسی که بهانه می جوید. (ناظم الاطباء). || درنگ نماینده . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به ت
متأصرلغتنامه دهخدامتأصر. [ م ُ ت َ ءَص ْ ص ِ ] (ع ص )متجاور. حی متأصرون ؛ ای متجاورون . (از منتهی الارب ). و رجوع به متآصر شود.
متاثرفرهنگ مترادف و متضاد۱. افسرده، اندوهگین، پریشان، غمگین، متالم، مغموم، ملول ۲. اثرپذیر ۳. تحتتاثیر
affectedدیکشنری انگلیسی به فارسیمتأثر، تحت تأثیر، دچار، مبتلا، تحت تاثیر واقع شده، ظاهر نما، امیخته با ناز و تکبر
فوردگراییfordismواژههای مصوب فرهنگستانگرایشی متأثر از نظام اقتصادی حاکم بر کارخانههای خودروسازی هنری فورد در امریکا که شکل پیچیدهتری از تایلرگرایی (Taylorism) است مبتنی بر ترکیبی از قیمت پایینتر