متانتلغتنامه دهخدامتانت . [ م َ ن َ ] (ع اِمص ) استواری و محکمی . (غیاث ). پایداری و برقراری و ثبات قدم و استحکام . (ناظم الاطباء) : ای عزم تو بادی که در متانت بنیاد چو کوه استوار دارد. مسعودسعد (دیوان ص 100</span
متانتدیکشنری فارسی به انگلیسیaplomb, deliberation, dignity, grace, gravity, moderation, poise, reserves, sang-froid, sedateness, self-possession, sereneness, serenity
متأنثلغتنامه دهخدامتأنث . [ م ُ ت َ ءَن ْ ن ِ ] (ع ص ) نرم گرداننده . (آنندراج ). || تسلی دهنده و نوازنده . || هر چیز که از جنس مؤنث باشد . (ناظم الاطباء). و رجوع به تأنث شود.
بامتانتلغتنامه دهخدابامتانت . [ م َ ن َ ] (ص مرکب ) (از: با + متانت ) که متانت دارد. که متین است . متین . رجوع به متانت و متین شود.
بامتانتلغتنامه دهخدابامتانت . [ م َ ن َ ] (ص مرکب ) (از: با + متانت ) که متانت دارد. که متین است . متین . رجوع به متانت و متین شود.